 |
سياست خاورميانهاي باراك اوباما, ريچارد هاس و مارتين ايندايك |
|
احياي تعهد واشنگتن به ديپلماسي و اجتناب از كاربرد اصطلاحاتي چون «محور شرارت» و «دولت سركش» در ديدگاه هاس و ايندايك، نكته تازه و به مفهوم واقعي كلمه يك «تغيير» است |
مقدمه
ريچارد ان. هاس (Richard N.Haass)، رييس شوراي روابط خارجي امريكا، و مارتين ايندايك، مدير مركز مطالعاتي سابان در انستيتوي بروكينگز(1) (Brookings Institute)، در ابتداي سال 2009، دستور كار خاورميانهاي باراك اوباما را طي مقالهاي در مجله Foreign Affairs (شماره ژانويه و فوريه2009 ( ، مشخص ساختند.(2) اكنون هشت ماه از انتشار اين مقاله ميگذرد و سياست خاورميانهاي دولت اوباما، دقيقاً در چارچوبي بوده كه آن دو پيشنهاد كردهاند. از اينرو لازم مينمايد ديدگاه نظر هاس و ايندايك با تفصيل بيشتري شرح و نقد شود؛
طرح نظر
سخن مركزي ريچارد هاس و مارتين ايندايك در مقاله «فراسوي عراق، راهبرد نوين ايالات متحده در خاورميانه» اين است كه زيستن در خاورميانه با و بدون ايران، پيچيدگيها و دشواريهايي دارد. با اين وصف، ايران كانون تمركز و تراكم تحولات خاورميانه است. از آنجا كه آنچه در خاورميانه رخ ميدهد (مانند تروريسم، هستهاي شدن يا جنگ نفتي) بصورت مستقيم به فراتر از اين منطقه سرايت ميكند، لازم است دولت اوباما با استفاده از تجربههاي گران و تلخ دولت جرج واكر بوش، راهبرد خردمندانه و اثربخشي در خاورميانه اتخاذ كند. اجزاء و مولفههاي راهبرد پيشنهادي هاس و ايندايك به اوباما از اينقرارند؛
1. درگير شدن فعال با ايران
بر اساس تحليل هاس و ايندايك، طي سه دهه اخير طرد و تحريم و تهديد ايران، مانع تحرك تهران نشده و اين كشور موفق شده است با توسعه زيرساختهاي نظامي _ دفاعي از قابليت بازدارندگي چشمگيري برخوردار شود. از اينرو لازم است باراك اوباما، كانال مستقيم و مؤثري با رهبري عالي ايران برقرار كرده، از اين رهگذر دو نكته را متذكر شود:
اولاً دولت اوباما مايل به براندازي، تغيير رژيم و حمله به ايران نيست و امريكا حاضر به مذاكره بيقيد و شرط با ايران است. ثانياً پيگيري سياست غنيسازي (با غلظت بالا) خط قرمز امريكا و قدرتهاي متحد اوست.
2. احترام به كشور ايران در كنار مقابله با انقلاب ايران
هاس و ايندايك بين كشور ايران ( به عنوان بازيگر موثر منطقهاي و صاحب يكي از تمدنهاي درخشان تاريخ) و سياستهاي انقلابي ايران، قائل به تمايز شده، به اوباما توصيه ميكنند كه ايران انقلابي كشوري است خطرناك و حامي حركتهاي ضد امريكايي. در عوض كشور ايران بواسطه توان انرژيك و قابليتهاي ژئواستراتژيك خود، ميتواند از جمله قدرتهاي مؤثر و مثبت منطقه باشد. از اينرو، اوباما بايد ضمن تمجيد و تحسين ارزشهاي تمدني و فرهنگي ايرانيان، مسئولان و نهادهاي انقلابي ايران را در محاق قرار دهد.
3. اعطاي ضمانت امنيتي به متحدين منطقهاي
پس از سرنگوني طالبان و حزب بعث عراق، شعاع حضور امريكا و نيز عمق نفوذ طبيعي ايران گسترش يافته است. با افزايش تحرك منطقهاي تهران، بسياري از متحدان امريكا در خاورميانه از قدرت نرم و راهبرد سرسخت هستهاي ايران نگران شدهاند و مذاكرات جاري امريكا _ ايران، ميتواند موجبات ياس و ترس متحدين كليدي امريكا را فراهم آورد. بر اساس تحليل هاس و ايندايك، امريكا پيش از مذاكره مستقيم و مبادله كيفي (معامله بزرگ) با تهران، بايد بيقراري اسرائيل و نيز نگراني كشورهاي عرب منطقه را درك و آنها را از تضمينهاي امنيتي امريكا مطمئن سازد. اعطاي سيستمهاي هشدار سريع، برقراري چتر دفاعي هوشمند و اتمام حجت رسمي امريكا با تهران ميتواند متحدين خاورميانهاي امريكا را از اين نگراني برهاند.
4. بيتوجهي به مناقشات جناحي ايران
يكي از راهبردهاي امريكا طي ساليان اخير، اميد به ميانهروي سياستمداران ايراني و طرد تلويحي حاميان سياستهاي انقلابي بوده است. بر اين اساس، نتيجه انتخابات رياست جمهوري و پارلمان ايران، براي امريكاييان اهميت ويژهاي داشت. هاس و ايندايك به اوباما پيشنهاد ميكنند منوط كردن سياست درگير شدن فعال (Active Engagement) ، به پيروزي بينالمللگرايان ايراني، سياستي بيهوده است و امريكا بايد با رها كردن تحولات موسمي كانونهاي قدرت، دستگاه رهبري را مخاطب قرار داده و از اتلاف بيش از پيش زمان، اجتناب كند.
5. گسستن پيوند بين سوريه _ ايران
از ديد هاس و ايندايك، سوريها به اميد باز پسگيري بلنديهاي جولان، پل ورود ايران به لبنان و فلسطين شدهاند. اعتبار و وزن غيرقابل انكار ايران در معادلات فلسطين و لبنان، موجب افزايش عمق استراتژيك ايران و آسيبپذيري فوقالعاده اسرائيل گرديده است. به گفته هاس و ايندايك، اوباما بايد از طريق تقويت ديپلماسي تعهد و تحرك فعال، سياستهاي زير را به مورد اجرا گذارد:
يك _ توقف شهركسازي از سوي اسرائيل
دو _ كنترل حماس ضعيف شده از سوي حكومت خودگردان و قدرتهاي متنفذ عرب
سه _ اميدوار ساختن سوريه براي الحاق بلنديهاي جولان به ازاي دوري از تهران
چهار _ پشتيباني نيروهاي ميانهرو (وسط) در لبنان
هاس و ايندايك ابراز اميد ميكنند كه حل و فصل تدريجي موضوع فلسطين، غليان امواج امريكاستيزي در خاورميانه را كاهش داده، حركت ايران به پيرامون اسرائيل را سد خواهد كرد.
شرح نظر
احياي تعهد واشنگتن به ديپلماسي و اجتناب از كاربرد اصطلاحاتي چون «محور شرارت» و «دولت سركش» در ديدگاه هاس و ايندايك، نكته تازه و به مفهوم واقعي كلمه يك «تغيير» است. اين تغيير، معلول عوامل زير است:
يك. ناكامي سياستهاي يكجانبه و منطق بندواگن(3)( اول پيروزي، بعد ياركشي استراتژيك) نومحافظهكاران امريكا
دو. توفيق نسبي تهران در خريد زمان و نيز فرار از تحريمهاي كامل و دائم
سه. بيمعنا شدن اقدام پيشگيرانه سريع، برقآسا و قاطع عليه تأسيسات حياتي (هستهاي) ايران
چهار. دسترسي سهل و سريع نيروها و هواداران ايران به استحكامات و نظاميان امريكا و متحدانش
پنج. كارنامه و برنامه موفق تهران در پروژه حزب اله
شش. ناكامي امريكا در نابودسازي تروريسم و به تبع آن آسيب ديدن قدرت نرم و سخت امريكا در جهان
هفت. ناتواني امريكا در دموكراتيك كردن دولتهاي مستبد و اقتدارگراي عرب خاورميانهاي (4)
در پي اين ناكاميها، امريكا در موارد زير، موضع تهران را _ هر چند به تلويح _ پذيرفته است:
ايران، در شرف هستهاي شدن است و اصرار امريكا بر تعليق (تكرار تجربه ليبي)، بيفايده است.
تحول دولتها در چارچوب نظام اسلامي، راهبرد هستهاي ايران را دگرگون نميكند.
هراس دولت ايران از تحريم و تهديد، بطور زايد الوصفي فرو ريخته است.
مديريت مؤثر چالشهاي مهم امريكا، مستلزم توفيق اين كشور در خاورميانه است و بالعكس.
نبايد فراموش كرد كه هاس و ايندايك در مطلب خود از ضرورت اتخاذ « تدابير دورانديشانه» از سوي اوباما سخن ميگويند. تدبير دورانديشانه به معناي اجتناب از واكنشهاي عاطفي يا ابتكارات احساسي و به همين ميزان افزايش ميل به سمت ادراك و اقناع است. در چنين تدبيري، معمولاً وضع موجود پذيرفته ميشود و عمده تلاشها و توجهات به مديريت روندهاي آتي مبذول ميگردد. از اينرو براي مديريت روندهاي آتي بايد از اكتفا به امتيازات تاكتيكي عبور و به پيامدها و اهداف كلان تمركز كرد. در چنين فضايي، پاسخ به پرسشهاي زير ارزش تأمل دارد:
يك. در صورت پذيرش شراكت امريكا _ ايران در حوزههاي مورد اختلاف (مثلاً عراق) كداميك از آن دو، در بلند مدت دست بالا را خواهد داشت؟
دو. آيا بين منابع و تعهدات، سازگاري معقولي وجود دارد؟
سه. برداشته شدن بار سنگين عراق از دوش سياستهاي خاورميانهاي اوباما، چه تأثيري بر خويشتنداري كنوني امريكا خواهد داشت؟
چهار. آيا امريكا قصد ندارد با عبور از پروندههاي قطور و جنجالي، ضرباهنگ ديگري (مانند حق بشر) را شروع كند؟
نقد نظر
ديدگاه هاس و ايندايك بنا به دلايل مختلف شايسته توجه است، اولاً طي بهار و تابستان 2009، سياستهاي دولت اوباما كاملاً مطابق با توصيههاي آن دو بوده است و اين حاكي از نقش نافذ هاس و ايندايك در دستگاه سياست خارجي كاخ سفيد است. ثانياً هم هاس و هم ايندايك، با ايران و مسائل آن آشنايي قابل توجه و ديرينهاي دارند. مه 1995 بود كه مارتين ايندايك لايحه مربوط به منع سرمايهگذاري (بيش از 20 ميليون دلار) در منابع نفتي ايران را تهيه و به تصويب رساند (قانون داماتو)، علاوه بر اين ايندايك به گستره و عمق مواضع خاورميانهاي ايران و امريكا اشراف دارد. از اينرو شايد بتوان مقاله آن دو عنصر متنفذ كاخ سفيد را نه يك موضعگيري ژورناليستي بلكه رهنامه باراك اوباما براي سال 2009 و حتي پس از آن تلقي كرد.
در كنار دو نكته فوق، پارهاي ابهامات و تناقضها هم در اين ديدگاه به چشم ميآيد كه اهم آنها بدين قرارند:
يك. در ديدگاه هاس و ايندايك، امريكا همچنان به عنوان قدرت اصلي و بلامنازع جهان تلقي ميشود و از ضرورت هماهنگي واشنگتن با متحدينش، سخني به ميان نميآيد. شواهد نشان ميدهد كه حساسيت اروپاييها نسبت به برنامهها و موضع تهران، كمتر از امريكا نيست.
دو. معنا و مختصات فراسوي عراق (Beyond Iraq)، دقيقاً روشن نيست. آيا امريكا قصد دارد عراق را به حكومت محلي سپرده، نيروها و ادوات خود را بازگرداند يا برنامه اين است كه اين امكانات به مكان ديگري منتقل شود. بنظر ميرسد قصد نويسندگان اين بوده كه امريكا بايد از موضوع عراق عبور كرده، روي موضوع ايران متمركز شود. حال پرسش اين است كه آيا پرداختن به ايران با هدف خشكاندن ريشههاي ناامني در عراق صورت ميگيرد يا امريكا ميخواهد بدون توجه به شرايط عراق، صرفاً نگاه مثبتي به ايران داشته باشد.
سه. هاس و ايندايك، بحرانها و تحولات خاورميانه را بسيار مكانيكي و پراگماتيستي مينگرند و توجه وافي به بافتار معمايي امنيت(6) و نيز درگير شدن قدرتهاي متعدد و متعارض در كانونهاي بحران، مبذول نميدارند. نبايد فراموش كرد كه امنيت در كشورهايي چون عراق به دليل بازيگري قدرتهاي مختلف و متضاد، به يك معما تبديل شده يعني هر حركتي به ضد خود تبديل ميشود. بر اين اساس اگر امريكا عراق را رها كند به موجي از خشونت و حركتهاي گريز از مركز دامن ميزند(7)، و نيز اگر اين كشور عراق را مستعمره خود كند آنجا را به پايگاه تروريستها تبديل ميسازد. اين گمان هاس و ايندايك كه القاعده در عراق به شدت ضعيف شده، بسيار خوشبينانه بنظر ميرسد، براي اينكه نه تعداد عملياتهاي تروريستها كاهش يافته و نه كيفيت اقدامات خشونتآميز آنها تحول چشمگيري يافته است. هاس و ايندايك براي بيان استدلال خود جهت عبور از عراق ترجيح دادهاند عراق را بسيار امن و رو به شكوفايي جلوه دهند.
چهار. يكي از فرازهاي ديدگاه هاس و ايندايك، تشويق باراك اوباما به تفكيك كشور ايران از انقلاب اسلامي اين كشور است. امكان و منطق و سازوكار چنين سياستي به شدت تيره و تار است. چگونه ميتوان بين بافتار جغرافيايي و رژيم سياسي حاكم بر يك كشور قائل به تمايز شد؟ در نگرش بدبينانه اين امكان مطرح ميشود كه كشور ايران منهاي رژيم انقلابي آن به نوعي تغيير رژيم و در واقع بازگشت به دوراني بدون انقلاب اسلامي است.
منابع و يادداشتها
1. انستيتوي بروكينگز، از مهمترين نهادهاي فكري متعلق به دموكراتها (معادل مركز هريتيج جمهوريخواهان) است. اين انستيتو مراكز تحقيقاتي متعددي دارد كه همگي به بررسي لوازم و الزامات سياست خارجي كاخ سفيد ميپردازند. يكي از اين مراكز، مركز سابان (Saban) است كه به بررسي سياستهاي خاورميانهاي امريكا ميپردازد. انرژي ، تروريسم، فعاليتهاي هستهاي و مسائل زنان و اقوام از جمله موضوعات مطرح در مركز سابان است. براي اطلاع بيشتر به آدرس زير رجوع كنيد:
www.saban.org/www.Brookings.com
2. Richard N. Hass, and Martin Indyk, Beyond Iraq:
New Strategy of United States in The Middle East, Foreign Affairs, January and February 2009.
3. منطق بندواگن (Bandwagoning Logic) به استراتژيهاي يكجانبه امريكا در دور اول رياست جمهوري جرج واكر بوش اطلاق شده است. در قالب اين اصطلاح، دولتمردان امريكا در تصميمگيريهاي خود نسبت به قواعد و قدرتهاي جهاني بيتوجهي ميكنند و ميكوشند نبرد را بصورت يكجانبه پيش برده، سپس به بازيگران همسو و مطيع پاداش دهند.
4. مارتين، لنور جي. «چهره جديد امنيت در خاورميانه»، ترجمه قدير نصري، تهران: انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1383، فصل 4-5.
نصري، قدير، «الگويي براي مطالعه جامعهشناسي قدرت: مطالعه مورد عراق»، فصلنامه راهبرد دفاعي، بهار 1385.
5. نصري، قدير، «نفت و امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران»، تهران: انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1380.
نصري، قدير، «نفت و معماي امنيت در خاورميانه»، فصلنامه راهبرد دفاعي، زمستان 1384.
6. Buzan,Barry, and Waever,Ole,Regions and Powers: The Stracture of International Security, London and New York, palgrave, 2004.
گفتني است اين كتاب در سال 1388، با ترجمه آقاي دكتر رحمان قهرمانپور و از سوي انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي منتشر شده است.
7. نصري، قدير، «جغرافيا و جامعه شناسي سياسي عراق: مطالعه مورد كركوك»، ويژهنامه همايش تحولات خاورميانه و عراق نوين، تهران: مؤسسه انديشهسازان نور، 1387.
نظرات شما عزیزان:
|